محل تبلیغات شما

ولی عصر (عج)



در پاسخ این جانب  که پرسیدم  : (آیا وحدت وجودی را که اهل عرفان می گویند ، قبول دارید یا نه ؟ ) ، فرمودند :

آنان از این جهت مصیب هستند و از یک جهت ، در اشتباه  . جهت اصابه ی آن است که آنچه می بینند ، دروغ نیست ، و جهت اشتباه ، آن که میبینند ، با کثرت حقیقیه منافات ندارد .

آنچه می بینند واحد است ، تجلی حضرت حق است . موضوع تجلی ،در قرآن و روایات  اسلامی ، مطرح است ، الی ماشا الله ( بعدا عین کلام ایشان را خواهیم آورد  که تجلی نه به معنای عرفا بلکه به معنای مخلوقی از مخلوقات خدا )

آنان وحدت حکمیه را با وحدت خقیقیه اشتباه کرده اند . من معتقد به وحدت حکمیه و کثرت خقیقیه هستم  و ندیدم کسی (این مطلب را ) گفته باشد .

آنها هم که قائل به وحدت حقیقیه هستند ، عملا همین اعتقاد را دارند .مثل سید محمد کربلایی ، که یک شب تا صبح گریه میکند .اگر وحدت خقیقیه باشد ،گریه برای چه ؟  

قرآن و اخادیث اسلامی وحدت خقیقیه را رد میکند(کان یاکل الطعام)

سپس اضافه کردند : (جمع میان ) کثرت خقیقیه و وحدت حقیقیه ، محال است ،مگر اینکه کسی بگوید تناقض محال نیست .

آنچه در روایات آمده که (یبصر به )و (یسمع به ) ، اشاره به همان وحدت حکمیه  است . همچنین (لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک )(حدیث قرب نوافل )

زمزم عرفان، محمدی ری شهری ،ص130

آیت الله بهجت در ادامه ی توضیحاتشان در باره ی وخدت خقیقیه فرمودند : وقتی خورشید آمد ستارگان ، دیده نمیی شوند اما واقعا هستند .

همان ص131

ایشان شخصا دزباره ی حکم نجاست این افراد اظهار نظر نکردند ولی فرمودند : به ملا محمد کاظم گفته بودند :قائلین به وحدت وجود را تکفیر کنید .فرموده بود :آنها اشتباهشان در مقتضیات برهان است .نمی شود آنها را تکفیر کرد ، مثل کسی که تصور می کند آتش گردان ، آتش است .

همان

نکته ی مهم و قابل توجه این است که در تجلی  حضرت حق بر قلب بعضی تصور می کنند که آنچه دیده اند ، خداست . این از بی دقتی است . دیدن قلب هم مانند دیدن چشم ممکن است خطا کند . کسانی که قایل به وحدت خقیقیه ی جهان هستند ، دچار این خطا شده اند . (فلما تجلی ربه لالجبل .) ، جلوه ی خداوند و تجلی  او غیر خود اوست . تجلی ، فعل خداست ، نه خود او . همان ص127

متاسفانه برخی وبلاگها از قول ایشان به دروغ نقل کرده اند که میرزا مهدی اصفهانی آخر عمر از اعتقاداتش برگشت و حال آنکه ایشان گفته اند که  : ایشان در اواخر عمر از آنچه در مورد فلاسفه و فلسفه گفته بود ، برگشته بود و این معنا برای من ثابت شده است

همان طور که می بینید ایشان اشاره  به مطالب بعضا تندی دارند که آن بزرگوار درباره ی بعضی اشخاص  مثل مرحوم کمپانی  گفتع بود

حال سوال ما از  پیروان ابن عربی و ملای رومی  و ملاصدرا و متوجهان به مزخرافات  آنان  این است که بزرگ عرفا و فهیم ترین و آگاه ترین عارف از نظر خود شما مزخرفات وحدت وجود و تجلی را قبول ندارد ، حال شما چرا کاسه داغ تر از آش شده اید و ملت ایران را به این سمت و سو سوق میدهید و جوانان را به انحراف می کشانید


متن سخنرانی حضرت علامه امینی رحمه الله

حرفها(سخنان معصومین)را اگر گوش دادید کیف میکنید، علم او را گر یاد دارید کیف می کنید، ولایت را اگر داشته باشید کیف می کنید،برو حرف صاحب ولایت را یاد بگیربروببین امیرالمومنین چه حرفها می زند با خدا چهجور حرف زده عشق بازی چه جوره محبت بازی چه جوره حقّه بازی نکن با حافظ کار درستنمی شه با مثنوی کاردرست نمی شه ،حافظ چیه!؟ مثنوی چیه!؟ بذارزیر پات برو دعا ی، یک عالم پیدا کن برو دعایحضرت سجاد را بده به دست عالم اون بخواند به تو بفهمی عشق بازی چی است بگو محبتبعد بفهم محبت چی است. 
یک صلوات بفرست
صلوات حاضرین(الهم صل علی محمد وال محمد)
ببین چه شیرین حرف می زند! ببین چه شیرین حرف میزند!
روز قیامت فرض است دیگه فرض است روز قیامتبیارن جنابعالی ،مرا، امینی رابیارن م، گناهم نکردم نمازم خوندم روزه ام گرفتمغیبتم نکردم ربا هم نخوردم شرابم نخوردم زنم را هم وعریان به خیابانهانفرستادم درمیدان هم به ساز وآواز گوش ندادم سیئاتی که کرده بودم از همشون همبخشیده شدم حالا مرا آوردن پیش امیرالمونین سلام الله علیه امیرالمونین از منبپرسد ببین آشیخ تو مرا دوست داشتی؟ بله من ولی مطلق تو بودم ؟بله مرا روح الارواحمی دانستی؟ بله مرا محب خدا می دانستی؟بله پیمبررا قبول داشتی؟بله پیامبر گفته بودکه: أحب خلق الله الی اللهعلی بن ابیطالب؟ بله علاقه مرا با خدا می دانستی؟بله در دنیا یک عشق بازی یک صاحبولعی یک صاحب ….یک صاحب محبتی مثل من با خدا رفتارکرده با کس دیگر ؟نه نکرده اینا را کهمی دونستی ؟بله بگو من بهتر بودم حرف مرا بگویی بخوانی گریه کنی یاحافظ مرا باحافظیک جا گذاشتی مرا با مثنوی یک جا گذاشتی حالا بپرسم حالا بگو من عرض کردم من منبرممنبر نیست ماصحبت میکنیم رفاقت است هریک یک شما مثل روح من می مانید برادریممامهمان شما صحبت می کنیم حالا م است امیرالمونین آمده مرا هم آوردن آنجابگوید… این جناب ….حافظ  آیا حافظ مثل من عقل داشت؟ حافظ مثل من علم داشت؟ حافظ مثل من اراده داشت؟حافظ
مثل من حقیقت شناس بود؟حافظ مثل من نورانیبود؟حافظ مثل من ربانی بود؟حافظ مثل من عظمت داشت ؟حافظ مثل من محبت شناس بود؟حافظ مثل من خداشناس بود؟حافظ مثل من عالم بود؟حافظ مثل من محفوظات ملکات نفسانیهداشت؟حافظ مثل من نفسیات کریمه داشت؟ بابا مرا چرا ضایع کردی ؟چرابا حافظ یکسانگذاشتی؟مثنوی مثنوی مثنوی این کتاب را روز قیامت خواهند آورد روز ممثنوی اصلاصل الاصول؟!والله اگر صد سال شراببخوری خدا از اون میگذرداز این کلمه نمی گذرد.
اصل اصل الاصول حرف آورده برای خودش حرف درستکرده اصل اصل الاصول .
اصل اصل الاصول تو همون قرآن است قرآن خون گریهکن قرآن بخوان گریه کن قرآن بخوان اشک بریز ولوانزلناه علی جبل لرأیته خاشعا. قرآن را اگر به کوههانازل می نمودیم قران پاره میشدپراکنده میشد از خشیت حق تعالی قلوب ما عمده …ما قرآن فهمیدیمالحمدالله قرآن مارا ازدست ما گرفتندما دیگر قرآن نمی خوانیم …قرآن را از دست ماگرفتندقران رخش را بستند برکت بازارشما رابااین برداشتندشما ارچطورشد مگر اینهمدان همدان مدینة المومنین نیست مادربازاروقتی که می آمدیم هرروز مگه قرآن نمیخوندید دعابخوان گریه کن حافظ چرا می خوانی گریه می کنی؟! دعا بخوان گریه کنبرودعای حضرت سجادرابخوان برودعای ابو حمزه بخوان دعای ابو حمزه را والله اگر بهکوه ها بفماند کوهها می ترکد برومحب اورا !حافظ حافظ حافظ محبت داره؟ حافظ می فهمدمحبت چیه !؟ حافظ می فهمد عشق چی است؟! حافظ می فهمد خداچی است؟مثنوی میفهمد خداچی است؟ پیامبر اعلم است ولی مطلق کافه مردم ما عرفناک حق معرفتکحافظ فهمیده حافظ شناخته پیامبرنشناخته؟!علی نشناخته حافظ شناخته؟! آقا مثنویمیخواندبرودعای ابو حمزه بخوان برادر عزیزم نور چشمم بروبخوان محبت اوست …ثابت می تونی بکنی حافظراستگوست؟ حافظ عادل مثنوی موثق مثنوی عادل ثابت می تونی بکنی ببین حضرت سجاد چه میگوید،حضرتسجاد چه میگویدمیلرزدبالای شتر میلرزدلباس احرام پوشیددورش را گرفتندیابن رسولالله لب الله یابن رسول الله زبانش بسته شده مکه رفته احرام بسته نمی تواند بگویدلبیک میلرزد بدن می لرزد محبت این است دورش ار گرفتند یابن رسول الله مجبوری ازاینلبیک بگو فرمود به کی لبیک بگویم؟ روبروی کی ایستادم ؟خدای جباریست از زمین وآسمانملائکه ها یش رادور علی بن الحسین جمع کرده ملادکه دور علی را گرفته اند صدامیکنند علی لبیک بگو لبیک بگویم خدابگوید لاعلیک لبیک ( جمعیت گریه میکنند)
نمازمی خواند بدم میلرزدرنگ میپردرنگش زرد شدهاست یابن رسول الله کبر تکبیر بگویم؟!فرمود هرکس نمازبایستدالله اکبر بگویدوغیرازخدا درقلب خودش امیدی رجایی به قدرت کسی بع غنای کسی به ثروت کسی امید داشته باشدوقتی که گفت الله کبر این روایت منصوص است وقتی که گفت الله اکبر خدای تعالی خودشندا می کندکلاککبرتنی ایهالخائن ایهاالکذاب ای دروغگو  به من میگی الله اکبردورکعت دردنیا نماز نخوانده حافظ می خواند یک سجده صحیح داره؟

 

دانلود فایل صوتی از این جا ، از این جا هم می توانید گوش بدهید

زندگینامه: امام خمینی (1281-1368)

برخی اصرار دارند امام خمینی(ره) را که خود مدرس فلسفه‌ی صدراییبود، به طور مطلق در این میدان مصادره کنند و حضرت ایشان را صرفاً فیلسوفبنمایانند. در حیات فکری هر متفکر مؤلف و صاحب مکتبی، همواره دو دوره وجود دارد.در فلسفه این قول مشهور است که در بیان آموزه‌های هر فیلسوف، بلافاصله می‌پرسند:مثلاً، کدام کانت؟ کانت دوره‌ی اول یا کانت دوره‌ی دوم؟ ویتگنشتاین اول یا دوم؟ملاصداری یکم یا ملاصدرای دوم؟ در مورد امام خمینی(ره) نیز این پرسش صادق است. بلهامام خمینی(ره) خود استاد فلسفه‌ بوده‌اند، اما کدام امام خمینی(ره) ؟ پاسخ ایناست: امام خمینی(ره) اوّل.

در واقع امام خمینی(ره) دوّم، از فلسفه عبور کرده بودند. درآذرماه 1365 دقیقاً دو سال و نیم قبل از رحلت جان‌گداز آن پیر مراد، در نامه‌ای بهعروس گرامی‌اشان می‌نگارند:

چنان به عمق اصطلاحات واعتبارات فرورفتم و به جای رفع حجب به جمع کتب پرداختم که گویی در و مکان خبرینیست جز یک مشت ورق‌پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی، طالبرا که به فطرت‌الله مفطور است، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده. اسفاراربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت، نه از فتوحات فتحی حاصل و نهاز فصوص الحکم حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آن‌ها که خود، داستان غم‌انگیز دارد.»امام خمینی(ره) دوّم، که در عصر دفاع مقدس این نکات نورانی را برای ما اهل حجابنور و حجاب نفس، پدرانه به میراث و وصیت گذاردند، از اسفار اربعه-ی ملاصدرا، وفتوحات مکیه و فصوص‌الحکم ابن عربی این‌گونه یاد می‌کنند. ایشان در دیوان خود نیزبارها نسبت به فلسفه ابیاتی را سروده‌اند، مانند:


اسفار و شفاء ابن‌سینا نگشود با آن‌همه جرّ و بحث‌ها مشکل ما
با شیخ بگو که راه من باطل خواند بر حق تو لبخند زند باطل ما
گر سالک او منازلی سیر کند خود مسلک نیستی بود منزل ما

*****
آنان که به علم فلسفه می‌نازند بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در این حجاب اکبر آخر سرگرم شوند و خویشتن را بازند
*****
فاطی که فنون فلسفه می‌خواند از فلسفه فاء و لام و سین می‌داند
امید من آن است که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند
*****
با فلسفه ره به سوی او نتوان یافت با چشم علیل کوی او نتوان یافت


یكىاز بحث هاى مرتبط با خود شناسى این است كه انسان در هر زمینه اى براى خودش بهترینرا انتخاب كند و این مشى همه ى عقلا است كه هنگامى كه چیزىرا براى خود انتخاب مى كند بهترین را انتخاب می كند  و در عرف جامعه هم ما براى خرید هر چیز سعى مىكنیم با پول اندك جنس بهتر را انتخاب كنیم و حتى براى انتخاب بهتر ممكن است زیرقرض هم برویم و این یك مشى عقلایى در همه ى زمینه هاى انتخاب و گزینش است كه نیكوترین را میخواهند انتخاب كنند ، آنچه كه در متون دینى به آن توجه داده شده این استكه همینطور كه شما در امور زندگیتان به دنبال اصلح و احسن میروید در امور دینى واخروى و معنوى هم از همین روش پیروى كنید و از این مشى عقلایى بیرون نروید 

حضرتصادق در یكى از دعاهایشان كه در بحارالانوار ذكر شده است مى فرمایند : فاز والله عبد هداه الاستبصار و صحت له الافكار و ارشده الاعتبار و احسن لنفسه الاختیار فقام الیك بنیة منه صادقة و نفسمطمئنة بك واثقة‏

مضمون  بخش قبل این دعا این است كه خدایا به در خانه ىتو آمده ام شب است و همه ی درها بسته شده و همه ی افراد کارآمد در خوابند و ملوکدرها را بسته و نگهبان ها مواظبند که کسی مزاحم نشود ولی تو خدایی هستی که لاتاخذهسنة و لا نوم و من در یک چنین ساعتی پیش تو آمده ام و دست به سوی تو دراز کرده امو از تو طلب حاجت میکنم چون هر کس دستش را جز به در خانه تو دراز کند متوجه خسرانزیادی خواهد شد چرا که همه چیز در دست توست و اگر کسی بنا باشد کاری برایم بکندباید با اراده ومشیت تو باشد و تا تو اراده نکنی از کسی نمی توانم عزت را بدستبیاورم و همچنین تامین خواسته های ما در نزد مردم مساوی است با منت و کوچکی ما برخلاف تو که منت بنده را هم داری که آمده است از تو چیز خواسته است ، حال این خدایمهربان را انسان بگذارد و برود و برای خلق کوچکی کند ؟!!

-اماترجمه این قسمت از دعا : سوگند به خدا رستگار می شود و به خواسته هایش می رسد آنبنده ای که بصیرت و بینائیش او را راهنمایی کرده و فکر و بینشش فکر صحیح است وعبرتگرفتن او را به رشد و کمال رسانده است و برای خودش نیکو وبهترین را انتخاب کند وبفهمد که غیر خدا همه هیچ کاره اند و آنی که همه چیز به دست اوست فقط خداست و وقتییافت  در محضر تو با نیتی درست به نزد تومی آید و دلی مطمان به لطف و عنایت تو و از غیر تو منقطع می شود و جدا می گردد

-ازاین جملات فهمیده می شود که بصیرت و بینایی سبب می شود که انسان راه را پیدا کند وکوری و بی بصیرتی خصوصا در راه خطرناک و پرپیچ و خم باعث نابودی و به مقصد نرسیدنمی شود عین این مطلب در مورد مسائل دینی صادق است که در این مسائل کسی می تواندمتدین باشد که بصیرت داشته باشد و بینا باشد خصوصا در زمان غیبت و زمان زیادی فتنهها ولغزش ها که حفظ دین سخت تر است از خرط قطات(کشیدن دست بر بوته تیغ برای کندنخارها) و گرفتن آتش به کف دست ، در این زمان آیا انسان باچشم بسته که هر کس او رابه هر جا خواست بکشاند میتوان به مقصد رسید .

إذدخل أبو الحسن موسى بن جعفر علیه السّلام و هو غلام، فقمت إلیه و قبّلته و جلستمعه، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا إبراهیم أمّا أنت فهذا صاحبك من بعدی،اما لیهلكنّ فیه أقوام، و لیسعد آخرون، و لعن اللّه قاتله، و ضاعف علیه العذاب،اما لیخرجنّ اللّه من صلبه خیر أهل الأرض فی زمانه سمیّ جدّه، و وارث علمه وأحكامه فی قضایاه؛ معدن الإمامة و رأس الحكمة؛ یقتله جبّار بنی فلان بعد عجائبطریفة حسدا له، و لكنّ اللّه عزّ و جلّ بالغ أمره و لو كره المشركون، و یخرج اللّهعزّ و جلّ من صلبه تكملة إثنی عشر مهدیّا، اختصّهم اللّه بكرامته، و أحلّهم دارقدسه؛ المنتظر الثانی عشر منهم، المقرّ به كالشّاهر سیفه بین یدی رسول اللّه صلّىاللّه علیه و آله یذبّ عنه، قال: فدخل رجل من موالی بنی امیّة، فانقطع كلامه، فعدتإلى أبی عبد اللّه علیه السّلام أحد عشر مرّة أرید منه أن یستتمّ الكلام فما قدرت علىذلك، فلمّا كان قابل السّنة الثّانیة دخلت علیه و هو جالس فقال: یا إبراهیم مفرّجالكرب عن شیعته بعد ضنك شدید و بلاء طویل و جوع و خوف، فطوبى لمن أدرك ذلك اّمانحسبك یا إبراهیم، قال إبراهیم: فما رجعت بشی‏ء هو أسرّ من هذا لقلبی، و لا أقرّلعین

 در كتاب غیبت از ابراهیم كرخى روایت كرده كهگفت: داخل شدم بر حضرت صادق علیه السّلام خدمت آن بزرگوار نشسته بودم كه حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام كه هنوز پسربچه‏اى بود وارد شد من برخاستم و او را بوسیده پهلویش نشستم. حضرت صادق علیهالسّلام فرمود: اى ابراهیم! پیشوا و امام تو پس از من همین (كودك) است، هر آینهجمعى در باره او به هلاكت و جمعى دیگر به سعادت مى‏رسند، كشنده او را خدا لعنت كندو عذابش را دو چندان كند، هر آینه خداى متعال بهترین اهل زمین در زمان خود از صلباو خارج كند كه او هم نام جدّش (امیر مؤمنان علیه السّلام) و وارث علم و حكمهاى اواست در قضاوتهایى كه فرمود، معدن امامت و ریشه حكمت است.

اورا ستمكار اولاد فلان (مراد بنى عباس است) پس از عجایبى نوین (كه از او ظاهر شود)از روى حسد مى‏كشد ولى خداى تعالى كار خود را به نهایت رساند اگر چه مشركان را بدآید و از صلب او خارج نماید كامل‏كننده دوازده نفر پیشوایان دین را كه آنها رامخصوص به كرامت خود فرموده، و در بارگاه قدس خویش جا داده، و او دوازدهمین امامىاست كه (مردم) انتظار آمدن او را مى‏كشند، كسى كه (به امامت) او اقرار كند مانندكسى است كه در پیش روى پیغمبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله شمشیر زند، و دفع دشمناز آن بزرگوار نماید (راوى) گفت: در این هنگام مردى از دوستان بنى امیه وارد شدحضرت سخن خود را برید، مجددا خواستم آن بزرگوار دنباله مطلب را بیان فرماید ولىموفق نشدم تا یازده مرتبه این موضوع تكرار شد و در هیچ یك از این یازده مرتبه موفقبه استماع دنباله مطلب نشدم، تا سال بعد كه مجددا خدمت حضرت رسیدم، حضرت نشسته بودو به من فرمود: اى ابراهیم! (دوازدهمین آنان) كسى است كه پس از سختى زیاد و بلایىطولانى و ترس و وحشت و گرسنگى، ناراحتیهاى شیعیان را برطرف مى‏كند، خوشا به حال كسىكه آن زمان را دریابد، اى ابراهیم! (آنچه گفتم) تو را كافى است. ابراهیم گوید آنسال با چیزى بهتر از آنچه از حضرت شنیده بودم و دلچسب‏تر برنگشته بودم.

-تعلیم و تعلم امروز كماست به معناى این كه انسان یك عالم ربانى را پیدا كند و از او دین یاد بگیریم وم كنیم  ؛ نگاه كنید كه ابراهیم چندبار براى دریافت دین به نزد امام میرود ، پس حتما در كارها یك نفر دانا براى مپیدا كنید و بصیر و بینا باشید

2-فكرها دو جور است یكىناصحیح و یكى صحیح و ناپاك و غلط

3-انسان باید از حوادثعبرت بگیرد

4-انسان باید نیكو تر رابراى خود بر گزیند و لى  با بصیرت و فكردرست باید دید نیكو تر كدام است

بصیرت، فكر درست وعبرت و در نهایت نیكو را انتخاب كردن و نتیجه این قرار گرفتن در مقابلاو با نیت درست است

آنگاهمى فهمد كه خدا بهتر است یا دیگران و شیطان و میفهمد كه على علیه السلام بهتر استو یا دنبال دیگران برود  (10) یونس :  35 : أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّأَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‏ فَما لَكُمْكَیْفَ تَحْكُمُون‏

خلاصه جلسه چهلم 


ایمانبر دو گونه است ایمان مستقر و ثابت و ایمان موستودع و ودیعه اى و موقت  كه از بین مى رود ، حال  اگر بگویند چه كسى از مومنین ایمانش برایش تامرگ مى ماند و چه كسى از دست مى دهد و مى میرد ، خواهیم گفت نمى دانیم و چرا نمىدانیم ؟به این دلیل كه معیار هنگام مرگ است و نه الان

بحارالأنوار   ج‏68  364 باب 90 حسن العاقبة و إصلاح السریرة : عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سَهْلٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا فَرْوَةَالْأَنْصَارِیَّ وَ كَانَ مِنَ السَّائِحِینَ یَقُولُ قَالَ عِیسَى ابْنُمَرْیَمَ یَا مَعْشَرَ الْحَوَارِیِّینَ بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ إِنَّ النَّاسَیَقُولُونَ إِنَّ الْبِنَاءَ بِأَسَاسِهِ وَ إِنِّی لَا أَقُولُ لَكُمْ كَذَلِكَقَالُوا فَمَا ذَا تَقُولُ یَا رُوحَ اللَّهِ قَالَ بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ إِنَّآخِرَ حَجَرٍ یَضَعُهُ الْعَامِلُ هُوَ الْأَسَاسُ قَالَ أَبُو فَرْوَةَ إِنَّمَاأَرَادَ خَاتِمَةَ الْأَمْر

معانىالاخبار. از پدرش . از احمد بن سهل كه گوید از ابو فروه انصارى كه از روزه-داران بود شنیدم كه میگفت. عیسى بن مریم علیهماالسّلام بحواریین فرمود. بحقیقتمیگویم كه مردم میگویند میزان استحكام و درستى بنا، و ساختمان باساس و پایه آنبستگى دارد ولى من چنین نمیگویم عرضه داشتند. پس شما چه میفرمائید؟ فرمود بحقیقتمیگویم. كه آخرین سنگى كه عامل و بناء میگذارد او اساس كار است ابو فروه گویدمنظور حضرت عیسى علیه السّلام این است كه آخر و پایان كار ملاك و میزان عمل است.

(31) لقمان :  34  : ماتَدْری نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَدا

-پس هیچ كس نمى تواندقضاوت كند كه  بناى ایمانش مستقر و پایدارخواهد بود و یا مستودع و ناپایدار

 إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُتَحْتَ صَخْرَةٍ یَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَیْهِ- وَ إِنَّ الْكَافِر( یامنافق ) لَیَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ ذُبَابٌ مَرَّ عَلَى أَنْفِه پس در دینباید ترس از خطرات داشت

دراین دنیا مائیم و شیطان و دشمنان قوى مجهز و پر تلاش قسم خورده كه گفته است  همه را به انحراف‏مى‏كشانم  و واى بر ما واین غفلتى كه گرفته است مارا  ، آنقدر قوى است كه در حال خواب رهایمان نمىكند و در هیچ جا ما را رها نمى كند (38) ص : 82 : قالَ فَبِعِزَّتِكَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ   و فقطكسانى كه در پناه خدا باشند نجات پیدا خواهند كرد 

علامهمجلسى در كتاب عین الحیات مثلى زده است از باغى با یك مالك كریم و مهمانانى كه سگىهم در باغ است ولى وقتى میزبان با میهمان آشنا باشد و مورد عنایت صاحب باغ باشد ، از شر این سگ در امان است ولى اگربا میزبان این سفره و باغ بیگانه باشد به دست این سگ وحشى پاره پاره خواهد شد ، دراین سفره ى گیتى نیز سگى به نام شیطان نیز هست (17) الإسراء :  65إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْسُلْطانٌ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ وَكیلا (15) الحجر :  42 إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْسُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوینَ  و ارتباط به خدا و مربوط بودن به او هم بندگىاست و بوسیله ى بندگى كردن بدست مى آید و تمام تلاش شیطان براى به جهنم بردن ما بىایمان مردن است و تمام تلاش هاى  او براىآن مرحله جهت دهى شده است و ارتباط ما با خدا به وسیله ى گناه ضعیف مى شود وبوسیله فضل و توفیق او و رشته ارتباط ما با او است كه گاهى عمل خیر انجام مى دهیمو نه از فضل خودمان (12) یوسف :  53  إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء الا مارحم ربی

در دعا می خوانیم : انت الذى فى الفقرااقمتنىو هر چه به رحمت او نزدیك شویم هم نیازمان به او و ارتباتمان به او بیشتر مى شود وگرنه فرمول وجود ما غیر این است ،اگر  خدادر هنگام گناه  به ما بگوید مى دانستى یانمى دانستى  چرا یاد نگرفتى و چرا دانستهكردى و حال كه این چنین كردى رشته ارتباتم را با تو قطع مى كنم و این تو و اینخودت و در این صورت قطعا طعمه شیطان خواهیم شد وما هیچ تامینى براى به بهشت رفتننداریم ، و مومن همیشه باید بین خوف و رجا باشد ، و طلبى از خدا نداریم ، آیا نمىشود كه خدا بعد این گناهان ما را یك لحظه رها كند؟ كه به این خذلان الهى گویند ،آیا تا به حال خدا كسى را رها نكرده است ؟ چرا فراوان و از ما بهتر ها را مانندبلعم و باعورا به عقل و نفس خود رها شده اند و لذا  چرا ما باید فكر كنیم كه ما مصون هستیم ، اصلاتمام خوبى ها و اعمال خوب ما از عنایت او است ، الهنا عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك و لا تاخذنا بسو اعمالنا ولىما استحقاق این را داریم كه ما را رها كنند با این گناهانى كه داریم و لذاباید دائما در بیم و هراس باشیم ، پیغمبر اكرم در همه زمینه ها از جمله خود شناسىاز همه بهتر است و شب ها با گریه فراوان مى فرمود : الهى لاتكلنى الى نفسى طرفهعین ابدا

خلاصه جلسه سی هشتم 


گفته  شد كه هیچ گاه انسان نباید كه فكر كند كه صد در صد از تمایلات نفسانى و خطر  نفس اماره مصون است وگرنه به هلاکت میفتد

بحار الأنوار ج‏99 ص 673باب 59:مَنْ قَالَ إِنِّی خَیْرُ النَّاسِ فَهُوَ مِنْ شَرِّ النَّاسِ وَ مَنْ قَالَ إِنِّی فِی الْجَنَّةِ فَهُوَ فِی النَّارِ

-و در بحث  كرامت  نفس گفته شد که باید  متوجه به این باشیم که همه چیز به نفع بشر آفریده شده ( خلق لكم ) و نعمت هاى فراوانى به ما داده که بسیار عظیم هستند (41) فصلت :  53  سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ  ، و این مطلب را می توان با توجه  به كارخانه هاى  عظیم در وجود بشر  مثل  كلیه و قلب و ریه كه پنج  هزار دریچه دارد و معده و . به راحتی فهمید :  أ تزعم انك جرم صغیر و فیك انطوى العالم الاكبر ، اگر  انسان توجه به نعمت هاى خدا در عالم که در بدنش  و روحش قرارداده است مثل  عقل و اراده آزاد و اختیار بکند  مى یابد كه با ارزش ترین و بالاترین موجودات  جهان  هستى است و این همه سرمایه ها براى ما مصرف مى شود و به نفع ما كار مى كند  و در این پیكر ما بیشماره نعمت نهاده شده است و نسبت به روح هم خدا نعمت هاى فراوانى قرار داده میفهمیم كه خدا خیلى به ما ارزش داده است و ما را تحویل گرفته است : (17) الإسراء :  70 وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا

و خدا فرشتگان  زیادى را براى ما قرارداده است  این همه فرشتگان معصوم براى ما به كار گرفته شده اند و بعد دیگر به راحتى نمى گوییم كه ولش كن ، مگر ما را ول كرده اند كه ولش كنیم ! و بعد از همه اینها یك مامور از سوى خدا هست كه عزیزترین  براى او است مانند رسول خدا صلى الله علیه و آله و اهل بیت كه مفت در اختیار و در دسترس تو قرار داد و تو را هم بر سر دو راهى خیر و شر قرارداد و اگر به دنبالشان بیایى با  سرمایه اى که خود به تو داده به جایى مى رساندمان كه اگر به عزراییل فرمان دادىم اطاعت كند  و اون راه هم جز پاكى و درستى و فضیلت  چیزى نیست و هیچ كدام از دستورات الهی بد نیست  و هیچ كدام از نهى شده ها هم خوب و خیر نبوده و نیست ، حال خدا مى گوید كه بیا به خودت و به  این نعمات عرج بده 

-در داستانی داریم که  سلمان فارسی به عزراییل دستور داد که در مورد شخصی به او آسان بگیردو به عزرائیل دستور دادکه (ارفق به) به او آسان بگیر و عزرائیل از او فرمان برد و این نشان دهنده ی مقام بالایی است که انسان با تبعیت از راه اهل بیت می تواند به آن برسد .

پس به  خود ارزش بدهید. این به معناى از نظر خود و خود راضى بودن نیست

بحار الأنوارج‏4725 باب 4: تَفْسِیرُ الثَّعْلَبِیِّ رَوَى الْأَصْمَعِیُّ لَهُ ع‏

أُثَامِنُ بِالنَّفْسِ النَّفِیسَةِ رَبَّهَا-فَلَیْسَ لَهَا فِی الْخَلْقِ كُلِّهِمْ ثَمَنٌ-(من این نفس با ارزش را فقط به خدا مى فروشم (از خودم فقط در راه خدا استفاده مى كنم (از نعمت هاى گفته شده ))-چون  چیزى غیر او بهاى انسان نمى شود

 بِهَا یُشْتَرَىالْجَنَّاتُ إِنْ أَنَا بِعْتُهَا-بِشَیْ‏ءٍ سِوَاهَا إِنَّ ذَلِكُمْ غَبَنٌ-انسان با امكانات  خدا داده مى تواند بهشت را تحصیل كند و اگر بغیر این بفروشد ضرر كرده است

إِذَا ذَهَبَتْ نَفْسِی بِدُنْیَا أَصَبْتُهَا- فَقَدْ ذَهَبَتْ نَفْسِی وَ قَدْ ذَهَبَ الثَّمَن‏اگر من این امكانات را براى این امور مادى استفاده كنم وقتى من مردم ثمن و بها و آنچه تحصیل كرده ام نیز از بین مى رود

به خود ارزش دادن یعنى كه خود را جز به خدا نفروختن و نتیجه ى شناخت ارزش خود و كرامت خود است

خلاصه جلسه سی و پنجم 


در  روایات  ما  سه  بحث مطرح  است  : یكى بحث كرامت  نفس   دیگرى  بحث  عزت  نفس  و سومى  بحث  حقارت نفس : گاهى سخن از این آمده كه براى خودت ارزش قائل باش گاهى حرف از عزت نفس و گاهى حرف از پستى نفس  و حقارت نفس است

میدانیم كه انسان هیچ گاه نباید خود را در درجات بالاى تكامل بداند و دچار خودپسندى و اعتماد به نفس  شود و خود را از خطر در امن و امان بداند بلكه برخورد ما با تمایلات نفسمان باید برخورد با پیشنهادات یك دشمن خطرناك باشد

آنچه كه دل ما مى خواهد و نفس ما ما را به آن سوق مى دهد دو نوع است ، یكى آن دسته كه شرع مقدس آن را امضا می كند  كه از آن نهى نشده و حرف به معنى مخالفت با این‏ها نیست بلكه بررسى كنیم كه این پیشنهادهاى نفس با فرمان خدا هماهنگ است یا نه و اگر هماهنگ نیست نفس را در فشار قرار دهیم،

اما بدبینى به خود به این معناست كه زود به خواسته هاى دل جامه  عمل نپوشانیم و اعتماد نكنیم و بعد از بررسى كامل  جامه عمل بپوشانیم

اما بحث كرامت نفس چیز دیگری است: نهج البلاغة   (توصیه هاى حضرت به فرزندشان ) :  أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِیَّة

 نفس خود را از هر پستى گرامى دار( خودت و شخصیتت را بالا تر از آن بدان كه به پستى آلوده شوى )

الحدیت-روایات تربیتى ج‏1 156 : عن ابى الحسن الثّالث علیه السّلام: من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرّه.

 امام هادى علیه السّلام فرموده است: كسى كه خویشتن را ناچیز و خوار مییابد و در باطن نسبت بخود احساس پستى و حقارت دارد از شرّ او ایمنى نداشته باش.

الكافی ج‏2 312 باب الكبر : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ أَحَدٍ یَتِیهُ إِلَّا مِنْ ذِلَّةٍ یَجِدُهَا فِی نَفْسِهِ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِه‏

بحار الأنوارج‏69 262 باب 114 الكذب  : قَالَ النَّبِیُّ ص لَا یَكْذِبُ الْكَاذِبُ إِلَّا مِنْ مَهَانَةِ نَفْسِهِ وَ أَصْلُ السُّخْرِیَّةِ الطُّمَأْنِینَةُ إِلَى أَهْلِ الْكَذِبِ

رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: دروغگو بخاطر پستى و دنائت نفس خود دروغ مى‏گوید و ریشه استهزاء و ریشخند كردن مردم از اطمینان به سخنان دروغگویان مى‏باشد.

من لا یحضره الفقیه ج‏4 354 باب النوادر و هو آخر أبواب الكتاب: یَا عَلِیُّ مَنْ تَرَكَ الْخَمْرَ لِغَیْرِ اللَّهِ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع لِغَیْرِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ صِیَانَةً لِنَفْسِهِ یَشْكُرُهُ اللَّهُ عَلَى ذَلِكَ‏

یَا عَلِیُّ شَارِبُ الْخَمْرِ كَعَابِدِ وَثَن‏

-براى رفع پستى 

عن أبی عبد اللَّه علیه السّلام قال: من ترك الخمر للنّاس لا للَّه صیانة لنفسه أدخله اللَّه الجنّة.

-پس خواهش هاى دل را بررسى كنید و با محك عقل و شرع بررسى كنیم و اگر نمى دانیم تو قف كنیم و حال این بحث كه براى خودت ارزش قایل باش به معناى آن  این نیست كه هر چه دلت خواست به دنبال آن باش بلكه به آن معناست كه خداوند به تو اختیار داده و اراده آزاد عنایت فرموده  است و این بكنم و نكنم و توان اقدام و ترك و این  سلطنت و قدرت این  یك  نعمت  بزرگى است  ، اما  زنبور عسل به این شكل نیست كه عده‏اى از آنان نمى توانند موم تولید نكنند یا موم را به صورت مربع در بیاورند  یا مثلث ، بلكه زنبور عسل مثل یك ماشین خود كار است ، اما انسان این توان  تصمیم گیرى و اراده آزاد را براى خودش امتیاز  مى داند (17) الإسراء :  70 : وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَم و یك وقت اراده آزاد مى دهد  ولى چشم نمى دهد ولى داده است و عنایت فرموده است : أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ (8)وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ (9)وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (10)(نور علم و عقل و شناسایى خوب و بد )  ، حیوانات عقل ندارند  ،و براى عدم خاموشى عقل به طوفان هوی(35) فاطر :  25 :  جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِاُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنیر ، و راه اوج گرفتن و پستى گرفتن  را هم مشخص كرده  ، نجد الخیر و نجدالشر

حال   خودت راه خوب را انتخاب كن حال چه كسى  به  خودش ارزش مى دهد؟ كسى كه خود را جز به خدا نفروشد  نهج البلاغة556:أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا ، و در عین  عوج  گرفتن  ورم  نمى  كند و به خود متكى نیست و به خدا متكى است كه او را به اینجا رسانده است

گفته  شد كه هیچ گاه انسان نباید كه فكر كند كه صد در صد مصون است از تمایلات نفسانى و خطر  است وگرنه به مهالك میفتد

بحار الأنوار ج‏67 399 باب 59:مَنْ قَالَ إِنِّی خَیْرُ النَّاسِ فَهُوَ مِنْ شَرِّ النَّاسِ وَ مَنْ قَالَ إِنِّی فِی الْجَنَّةِ فَهُوَ فِی النَّارِ

-و در بحث  كرامت  نفس اشاره شد به  توجه به اینكه همه چیز به نفع بشر آفریده شده ( خلق لكم ) و نعمت هاى فراوانى به ما داده و بسیار عظیم هستند (41) فصلت :  53  سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ  ،  توجه  به كارخانه هاى  عظیم در وجود بشر  مثل  كلیه و قلب و ریه كه پنج  هزار دریچه دارد و معده و غیره :  أ تزعم انك جرم صغیر و فیك انطوى العالم الاكبر ، اگر  انسان توجه به نعمت هاى خدا در عالم و بدن خود  و روحش قرارداده است مثل  عقل و اراده آزاد و اختیار  مى یابد كه با ارزش ترین و بالاترین موجودات  جهان  هستى است و این همه سرمایه ها براى ما مصرف مى شود و به نفع ما كار مى كند  و در این پیكر ما بیشماره نعمت نهاده شده است و نسبت به روح هم خدا نعمت هاى فراوانى قرار داده میفهمیم كه خدا خیلى به ما ارزش داده است و تحویل گرفته است : (17) الإسراء :  70 وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا

و خدا فرشتگان  زیادى را براى ما قرارداده است  این همه فرشتگان معصوم براى ما به كار گرفته شده اند و بعد دیگر به راحتى نمى گوییم كه ولش كن ، مگر ما را ول كرده اند كه ولش كنیم ! و بعد همه اینها یك مامور از سوى خدا هست كه عزیزترین  براى او است مانند رسول خدا صلى الله علیه و آله و اهل بیت كه مفت در اختیار و در دسترس تو قرار داد و تو را هم بر سر دو راهى خیر و شر قرارداد و اگر به دنبالشان بیایى با  سرمایه اى خود داده به جایى مى رساندمان كه اگر به عزراییل فرمان دادىم اطاعت كند  و اون راه هم جز پاكى و درستى و فضیلت  چیزى نیست و هیچ كدام از دستورات الهی بد نیست  و هیچ كدام از نهى شده ها هم خوب نیست ، حال خدا مى گوید كه بیا به خودت و به  این نعمات عرج بده 

 

پس به  خود ارزش بدهید به معناى از نظر خود و خود راضى بودن نیست

بحار الأنوار ج‏47 25 باب 4: تَفْسِیرُ الثَّعْلَبِیِّ رَوَى الْأَصْمَعِیُّ لَهُ ع‏

أُثَامِنُ بِالنَّفْسِ النَّفِیسَةِ رَبَّهَا-          

فَلَیْسَ لَهَا فِی الْخَلْقِ كُلِّهِمْ ثَمَنٌ- (من این نفس با ارزش را فقط به خدا مى فروشم (از خودم فقط در راه خدا استفاده مى كنم (از نعمت هاى گفته شده ))-چون  چیزى غیر او بهاى انسان نمى شود

بِهَا یُشْتَرَى الْجَنَّاتُ إِنْ أَنَا بِعْتُهَا-       

بِشَیْ‏ءٍ سِوَاهَا إِنَّ ذَلِكُمْ غَبَنٌ- انسان با امكانات  خدا داده مى تواند بهشت را تحصیل كند و اگر بغیر این بفروشد ضرر كرده است

إِذَا ذَهَبَتْ نَفْسِی بِدُنْیَا أَصَبْتُهَا-          

فَقَدْ ذَهَبَتْ نَفْسِی وَ قَدْ ذَهَبَ الثَّمَن‏     اگر من این امكانات را براى این امور مادى استفاده كنم وقتى من مردم ثمن و بها و آنچه تحصیل كرده ام نیز از بین مى رود

به خود ارزش دادن یعنى كه خود را جز به خدا نفروختن و نتیجه ى شناخت ارزش خود و كرامت خود است

خلاصه ای از جلسه ی سی چهارم


گفته شد که براى حفظ مقام تمالك نفس مراقبت لازم است ، نباید رها كرد و واگذاشت و اعتماد كرد  ، غرر الحكم   236    محاسبة النفس : مَنْ وَثِقَ بِنَفْسِهِ خَانَتْه

 غرر الحكم 236  محاسبة النفس : مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ أَهْلَكَهَا، نفس را باید مهار كرد و تسمه هاى این اسب چموش اگر در دست افتاد نباید رهاكند و از مواظبت دست بردارد كه نكند كه این دشمن ما را به زمین بزند  ، بعد از تسلط بر این مركوب نباید هیچ وقت به این اسب خوش بین و معتمد شد و گرنه انسان به زمین مى خورد بلكه باید مدام به خود بد بین بود  و بعد از این نوبت به  محاسبه النفس مى رسد ، لیس منا من لم یحاسب نفسه و كسى كه سخت  تر از به حساب شریك رسیدن به حساب خودش نرسد  متقى نیست ، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری علیه السلام  ص : 38  : أَكْیَسُ الْكَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِیَّ.

حال محاسبه یعنى چه : در روایات ما محاسبه النفس به چهار گونه دیگر غیر آنچه در قبل آمد مطرح شده  است :

 1- شخص محاسبه کند که از كجا در مى آورد و از كجا مى پوشد و می خورد و.  ، چمامکه در روایات داریم که  بالاترین عبادت طلب حلال است  گاهى 9جز از 10 جز و گاهى 69 از 70 ،  تحف العقول  175    وصیته ع لكمیل بن زیاد مختصرة  : یَا كُمَیْلُ اللِّسَانُ یَنْزَحُ مِنَ الْقَلْبِ وَ الْقَلْبُ یَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِیمَا تُغَذِّی قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ یَكُنْ ذَلِكَ حَلَالًا لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ تَسْبِیحَكَ وَ لَا شُكْرَك‏

كمیل! زبان از قلب آبیارى شود و قلب از غذا نیرو گیرد. بنگر دل و تن را چه غذا مى‏دهى اگر حلال نباشد خدا تسبیح و شكر ترا قبول نفرماید.

-اما امروزه متاسفانه توجه ما به  كمیت غذا و پول است و نه به چیستى و كیفیت آن  اما  باید بدانیم که العبادة مع أكل الحرام كالبناء على الرّمل.(هر چه عبادت بیشتر باشد خطر بیشتر است )

2-به معناى برررسى  و در آوردن نقائص خود آمده است ، بحار الأنوار   ج‏67    64    باب 45 مراتب النفس و عدم الاعتماد  : مَنْ لَمْ یَتَعَاهَدِ النَّقْصَ مِنْ نَفْسِهِ غَلَبَ عَلَیْهِ الْهَوَى وَ مَنْ كَانَ فِی نَقْصٍ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَه‏

3-شخث ببیند چه كار كرده اگر كار خوب كرده بگوید وفقنى لصالح الاعمال و همینطور شخص با روبرویى با كار بداستغفار کند

4-بررسى كنیم كه چقدر از عمر گذشته و بگوید در این مدت چه كرده اى و به كجا رسیده اى  ،  هر نفسى كه ما مى كشیم بخشى از عمرمان را از دست مى دهیم كه تمام دنیا را اگر بدهیم دیگر نمى توان برگرداند  ،  این جوانى و نشات و قدرت و توان و سلامتى دائمى نیست و مرگ به ما نزدیك است و ما چه مى دانیم تا كى زنده ایم و شاید باورمان نشود كه تا چند لحظه دیگر خواهیم مرد مثل بسیارى دیگر از مردم كه باورشان نمى شد

خلاصه جلسه ی سی سوم


بعد از تمالك بر نفس و چیرگى بر شهوات و خواسته هاى نفس و توان كنترل  شهوات  نفس  ، مراقبه النفس و بپا و مواظب خواسته هاى نفس بودن مطرح است كه بر دو پایه استوار است  1- برخورد یك دشمن را در برخورد با خواسته هاى دل داشته باشیم كه نكند ما را از سعادت و كمال باز دارد

 بحار الأنوار  ج‏1    154  باب 4:  یَا هِشَامُ مَنْ تَعَظَّمَ فِی نَفْسِهِ لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْض‏

2-محاسبه النفس  و از خود حساب كشیدن : یَا هِشَامُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی كُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ مِنْهُ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْه‏

 - فی وصیة رسول الله ص لأبی ذر الغفاری : یَا أَبَا ذَرٍّ لَا یَكُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى یُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِیكِ شَرِیكَهُ فَیَعْلَمَ مِنْ أَیْنَ مَطْعَمُهُ وَ مِنْ أَیْنَ مَشْرَبُهُ وَ مِنْ أَیْنَ مَلْبَسُهُ أَ مِنْ حِلٍّ أَمْ مِنْ حَرَام‏

حاسب نفسك قبل ان تحاسب فانّه اهون لحسابك غدا وزن نفسك قبل ان توزن و تجهّز للعرض الاكبر یوم تعرض لا یخفى على اللَّه خافیة

وگرنه اگر محاسبه ی امروز را به فردا افکند آنگاه : (65) الطلاق :  8 : فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً

-بحار الأنوار  ج‏75  7  تتمة باب 15 : عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یُحْصِیَ عَلَى نَفْسِهِ مَسَاوِیَهَا- فِی الدِّینِ وَ الرَّأْیِ(  بینشها و نظرات ) وَ الْأَخْلَاق(خلق و خو ها ) وَ الْأَدَبِ( برخورد با مردم )- فَیَجْمَعَ ذَلِكَ فِی صَدْرِهِ أَوْ فِی كِتَابٍ وَ یَعْمَلَ فِی إِزَالَتِهَا

بر عاقل لازم است كه كارهاى زشت خود را در دین و نظر و راى و اخلاق و ادب مورد توجه قرار دهد یا بدل بسپارد و یا در دفترى بنویسد و سعى كند آنها را برطرف نماید.

خداوند در قرآن می فرماید : (21) الأنبیاء :  1 : اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی‏ غَفْلَةٍ مُعْرِضُون : یكى از مصادیق این غفلت این است كه ندانیم چه كرده ایم(غفلت از کارهایی که می کنیم و کرده ایم و از اشتباهات و کمبودهایمان )

نباید غفلتداشت بلکه باید اینگونه بود : بحار الأنوار  ج‏74    79    باب 4 : إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَةٍ یَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَیْهِ- وَ إِنَّ الْكَافِرَ لَیَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ ذُبَابٌ مَرَّ عَلَى أَنْفِه‏

-داستان به یکی از شاگردان میرزای اصفهانی گفتند که چگونه میرزا به اینجا رسید گفت  این مقامات حاصل سه چهل روز محاسبه است چهل روز  اول دو ستون کشید و احصاى حسنات و سیئات ودر چهل روز  دوم  دو  ستون کشید و احصاى  نیات براى خدا و غیر خدا  ، و عمل از روى عادت یا به قصد  و نیت کرد و در چهل روز سوم دو ستون کشید و احصاى  دوستى و خوش آمدن ها و  دشمنى ها و بد آمدنها براى خدا و غیر خدا را نمود و شد میرزای اصفهانی

-در روایت هم داریم که خدایا چنانکن که : حتى  لم  یحبوا سواك

تحف العقول ص  456   : و أَمَّا هَذِهِ الدُّنْیَا فَإِنَّا فِیهَا مُغْتَرِفُونَ وَ لَكِنْ مَنْ كَانَ هَوَاهُ هَوَى صَاحِبِهِ وَ دَانَ بِدِینِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَیْثُ كَانَ وَ الْآخِرَةُ هِیَ دَارُ الْقَرَار

-و همه باید بدانیم که : خدا مى بیند و حتى  عدد نفوس  ما هم محاسبه مى شود

خلاصه جلسه ی سی و دوم


وم تمالك نفس در همه حال و در خوشى و نا خوشى صحبت شد ، تمالک نفس مانند زدن دهانه یخاردار به اسب و سوار بر او شدن است

بعداز دهانه ى خاردار در دهن اسب چموش بعلاوه دایما باید دهانه در دست را كب باشد(مراقبة النفس )

اگرما حتی در خط خدا هم باشیم باید مواظب باشیم كه از خط خارج نشویم مثل بعضىبرجستگان : (22) الحج :  31: فَكَأَنَّماخَرَّ مِنَ السَّماءِ

اینتوجه كه مبادا خواسته هاى دل من مرا از مسیر خدا خارج كند ، این توجه دایمى مراقبه النفس استو راه دست یابى را مى گفتیم كه باید با نفس مثل یك دشمن برخورد نماییم ، حتى اگر دشمن ما به ما چیزى را دعوتكند كه به نظر خوب باشد باید هوایش را داشته باشیم كه نكند مى خواهد سر ما كلاهىبگذارد و باید دید كه مقصودش چیست ؟ نباید به تمایلات نفسمان و خودمان خوش بینباشیم

الكافی  ج‏2 73 باب الاعتراف بالتقصیر .  : عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِبْنِ الْجَهْمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ إِنَّ رَجُلًا فِیبَنِی إِسْرَائِیلَ عَبَدَ اللَّهَ أَرْبَعِینَ سَنَةً ثُمَّ قَرَّبَ قُرْبَاناًفَلَمْ یُقْبَلْ مِنْهُ فَقَالَ لِنَفْسِهِ مَا أُتِیتُ إِلَّا مِنْكِ وَ مَاالذَّنْبُ إِلَّا لَكِ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَیْهِذَمُّكَ لِنَفْسِكَ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَتِكَ أَرْبَعِینَ سَنَة

- حضرت ابو الحسن علیهالسّلام فرمود: مردى در بنى اسرائیل چهل سال عبادت خدا كرد و سپس قربانى  نمود و از او پذیرفته نشد، با خود گفت: این وضعاز خودت پیش آمد و غیر از تو گناهكار نیست. امام فرمود: خداى تبارك و تعالى باووحى نمود كه: نكوهشى كه از خود كردى از عبادت چهل سالت بهتر بود.

-قربانى همیشه بریدن سرگوسفند نیست بلكه همان صدقه است چون موجب قرب و تقرب به خداوند متعال مى شود وعلامت پذیرش آن آمدن آتش و صاعقه از آسمان و آتش و نشانه ى تقرب فرد به درگاه خدابود و براى بدست آوردن ارزش خود

-ما بر خلاف این عابد بهخود خوش بین و به خدا بد بینیم‏و  مى گوییمچرا خدا جواب نداد  و اشتباه را از اوجستجو مى كنیم و شریان اصلى حیات این است و رگ وطین كمال این مطلب است که خود رامقصر و خدا را مبرا بدانیم و خود را متهم کنیم.

عدةالداعی و نجاح الساعی   177  : رُوِیَ أَنَّ عَابِداً عَبَدَ اللَّهَسَبْعِینَ عَاماً صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَیْلَهُ فَطَلَبَ إِلَى اللَّهِحَاجَةً فَلَمْ تُقْضَ فَأَقْبَلَ عَلَى نَفْسِهِ وَ قَالَ مِنْ قِبَلِكِ أُتِیتُلَوْ كَانَ عِنْدَكِ خَیْرٌ قُضِیَتْ حَاجَتُكِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْهِمَلَكاً فَقَالَ [لَهُ‏] یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّ سَاعَتَكَ الَّتِی أَزْرَیْتَفِیهَا عَلَى نَفْسِكَ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَتِكَ الَّتِی مَضَتْ

- روایت شده است كهعابدى هفتاد سال روزها روزه مى‏داشت و شبها به عبادت صبح مى‏كرد و سپس از خداىتعالى حاجتى را در خواست كرد حاجت او برآورده نشد. پس به خود روى آورد و گفت: اى نفس به خاطر تو خدا حاجت مرانداد اگر در تو خیرى مى‏بود حاجت تو را به تو مى‏دادند خداى تعالى فرشته‏اىرا به سوى او فرستاد و گفت اى فرزند آدم! این لحظه كه نفست را كوچك شمردى در نزدمن بهتر از عبادت‏هاى گذشته‏ات مى‏باشد

-باید هر چه كه دلم مى خواهد قبلاز اینكه تصمیم بگیرم اول باید بررسى كنم كه خدا هم مى خواهد ؟ كه سه حالت در پیشاست که در گذشته گفته شده است ، چون كمترین غفلت بالاترین خسارت را در پىدارد ولى ما نمى فهمیم،  مثال : یک داستان روزیبه نزد مقدس   اردبیلى آمدند  پرسش از نجاست آب چاه در صورت دخول نجاست در آنکردند مقدس برای این که نکند داشتن چاه و بودن چاه در خانه او موجب خطا در حکم اوشود دستور داد که چاه خانه اش را پر کردند و بعد از مدتی حکم را بیان کرد نگاهکنید به مراقبت عجیب او كه نكند حکم داده شده در اثر خدعه های نفس باشد .

(45) الجاثیة :  23 : أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُهَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِوَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلاتَذَكَّرُونَ

- گمراهى پیروان هواىنفس و خواسته هاى دل مخصوص جاهلان و نادانان نیست بلکه بزرگان هم در خطرند  

بحارالأنوار   ج‏68    2   باب 64 : عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع قَالَ مَنِ اتَّقَى اللَّهَیُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْیُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَقَمَنٌ أَنْیَحُلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِی

- از حضرت هادى علیهالسّلام كه فرمود. هر كستقوى داشته باشد و عظمت خدا را مراعات نماید حشمت و عظمت باو داده مى‏شود. كسى كهخدا را اطاعت كند مردم هم از او اطاعت خواهند كرد و هر كس خالق را اطاعت كند ازخشم و نیتى مخلوق باكى ندارد و هر كس خالق را بخشم آورد سزاوار است كه خشم ونیتى مردم شامل حال او شود.

-بحار الأنوار ج‏67 26باب 43:أَنِّی حَبِیبُمَنْ أَحَبَّنِی وَ جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی وَ مُونِسٌ لِمَنْ أَنِسَبِذِكْرِی وَ صَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِی وَ مُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِی وَ مُطِیعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِی

خلاصه جلسه سی و یکم


درباره ی خطر گمراهى  صالحین و خو بان و متملكان  نفس در اثر عدم مواظبت و مراقبت صحبت می کردیم :

الكافی ج‏1 كتاب العقل و الجهل  ص : 10  : یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ حَكَى عَنْ قَوْمٍ صَالِحِینَ أَنَّهُمْ قَالُوا رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ- حِینَ عَلِمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ تَزِیغُ وَ تَعُودُ إِلَى عَمَاهَا وَ رَدَاهَا

-باب مراتب النفس و ضم الاعتماد علیها در بحار الانوار  ، برخورد بدبینانه با تمایلات دل  چنانكه گفته شد برخورد با  گفته هاى هر چند خوب یك دشمن غدار و خطرناک است و اگر صد در صد به یک حرفش اطمینان  پیدا كردیم بعد قبول كنیم

-هر گاه خدا به انسان عنایتى بكند  چه مادى و چه معنوى (عزت و شهرت به خوبى و یا علم وتوفیق  نماز شب و انفاق و حرم هر روز ) سه خطر او را تهدید مى كند ، یكى بیرونى : حسادت  افراد پست و ابراز آن  مثل چشم زدن و یا مذمت از او و بزرگ كردن ایرادات او و ضربه زدن به او (113) الفلق : 5 وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَد و حتى المقدور نعمت هاى خود  را رو نكنید  ، افراد بیرونى و دو تا درونى :  كبر  اینكه من خود را در سنجش با دیگران  بالا تر بدانم  (در زمینه ى نعمتى كه به ما میرسد ) و عجب اینكه انسان از خودش خوشش بیاید ، براى تكبر توجه كن به اولت و آخرت و وستت و مالكیت خدا و نعمت دهى هاى او ، نعمت هاى خدا  همه اش مواد امتحانى خداست نه دلیل با ارزشى و عزت

الكافی  ج‏8 129:  إِنَّمَا یَرَى أَنَّ لَهُ عَلَیْهِ فَضْلًا بِالْعَافِیَةِ إِذَا رَآهُ مُرْتَكِباً لِلْمَعَاصِی فَقَالَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ فَلَعَلَّهُ أَنْ یَكُونَ قَدْ غُفِرَ لَهُ مَا أَتَى وَ أَنْتَ مَوْقُوفٌ مُحَاسَبٌ أَ مَا تَلَوْتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى ع ثُمَّ قَالَ كَمْ مِنْ مَغْرُورٍ بِمَا قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِسَتْرِ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ كَمْ مِنْ مَفْتُونٍ بِثَنَاءِ النَّاسِ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِنِّی لَأَرْجُو النَّجَاةَ لِمَنْ عَرَفَ حَقَّنَا مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِلَّا لِأَحَدِ ثَلَاثَةٍ صَاحِبِ سُلْطَانٍ جَائِرٍ وَ صَاحِبِ هَوًى وَ الْفَاسِقِ الْمُعْلِنِ- ثُمَّ تَلَا قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ یَا حَفْصُ الْحُبُّ أَفْضَلُ مِنَ الْخَوْفِ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَحَبَّ اللَّهَ مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ وَالَى غَیْرَنَا وَ مَنْ عَرَفَ حَقَّنَا وَ أَحَبَّنَا فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَبَكَى رَجُلٌ فَقَالَ أَ تَبْكِی لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّهُمُ اجْتَمَعُوا یَتَضَرَّعُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُنْجِیَكَ مِنَ النَّارِ وَ یُدْخِلَكَ الْجَنَّةَ لَمْ یُشَفَّعُوا فِیكَ [ثُمَّ كَانَ لَكَ قَلْبٌ حَیٌّ لَكُنْتَ أَخْوَفَ النَّاسِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی تِلْكَ الْحَالِ‏] ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا حَفْصُ كُنْ ذَنَباً وَ لَا تَكُنْ رَأْساً یَا حَفْصُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ خَافَ اللَّهَ كَلَّ لِسَانُهُ ثُمَّ قَالَ بَیْنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع یَعِظُ أَصْحَابَهُ إِذْ قَامَ رَجُلٌ فَشَقَّ قَمِیصَهُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا مُوسَى قُلْ لَهُ لَا تَشُقَّ قَمِیصَكَ وَ لَكِنِ اشْرَحْ لِی عَنْ قَلْبِكَ ثُمَّ قَالَ مَرَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع بِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ هُوَ سَاجِدٌ فَانْصَرَفَ مِنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ سَاجِدٌ عَلَى حَالِهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَى ع لَوْ كَانَتْ حَاجَتُكَ بِیَدِی لَقَضَیْتُهَا لَكَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا مُوسَى لَوْ سَجَدَ حَتَّى یَنْقَطِعَ عُنُقُهُ مَا قَبِلْتُهُ حَتَّى یَتَحَوَّلَ عَمَّا أَكْرَهُ إِلَى مَا أُحِب‏

خانه مؤمن چه نیكو صومعه و عبادتگاهى است كه در آن نگاهش و زبانش و جان و فرجش در امان است. همانا هر كه نعمت الهى را به دل دریابد از سوى خداوند عزّ و جلّ سزاوار فزونى نعمت گردد پیش از آنكه زبان به شكر گشاید، و هر كه باور یابد كه از دیگران برتر است از مستكبران باشد. من به ایشان عرض كردم: و اگر نظرش این باشد كه با دیدن گنه‏آلوده، بودن او و سلامت خویش، بدو برترى دارد؟

امام علیه السّلام فرمود: هیهات هیهات، شاید گناه او آمرزیده شود و تو بازداشت شوى و به حسابت رسند. آیا داستان جادوگران موسى علیه السّلام را نخوانده‏اى؟ سپس فرمود: چه بسا كسى كه فریفته شده است به نعمتى كه خدا به او داده و كسى كه از پرده پوشى خدا از وى غافل است و كسى كه مدح و ستایش مردم او را گول زده است.

سپس فرمود: همانا من امید نجات دارم براى كسى كه از این امّت حق ما را بشناسد مگر براى سه كس: یار سلطانى ستمگر، شخص هوى پرست و آنكه آشكارا تبهكارى كند، و سپس این آیه را تلاوت فرمود: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ ، و فرمود: اى حفص! دوستى از ترس بهتر است، و سپس فرمود: بخدا سوگند هر كه دنیا را دوست بدارد و به كسى جز ما دوستى ورزد خدا را دوست نداشته است، و هر كه حق ما را شناسد و دوستمان دارد خداوند تبارك و تعالى را دوست داشته است. در این هنگام مردى گریست و امام علیه السّلام فرمود: آیا مى‏گریى؟ اگر اهل آسمانها و زمین همگى به درگاه خداوند زارى كنند كه تو از آتش رهایى یابى و به بهشت درآیى شفاعتشان در باره تو پذیرفته نیفتد [پس اگر دلت زنده باشد تو در آن حال از خداوند بیش از همه مردم بترسى‏] و سپس به او فرمود: اى حفص! دنبال و پیرو باش و سرور نباش، اى حفص! پیامبر اكرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مى‏فرمود: هر كه از خدا ترسد زبانش به لكنت افتد. سپس فرمود: در حالى كه موسى بن عمران علیه السّلام یارانش را پند مى‏داد ناگاه مردى برخاست و پیراهنش را چاك زد و خداوند عزّ و جلّ وحى كرد كه: اى موسى! به وى بگو پیراهن خود را مدر، بلكه دلت را برایم بگشاى. سپس فرمود: موسى بن عمران به مردى از یاران خود گذر كرد كه در سجده حالى داشت. موسى به وى گفت: اگر حاجتت به دست من مى‏بود آن را برمى‏آوردم. خدا به او وحى كرد: اى موسى! اگر آن قدر سجده كند كه گردنش قطع شود از او نپذیرم تا از وضعى كه آن را ناخوش مى‏دارم به وضعى درآید كه آن را دوست مى‏دارم.

بحار الأنوار ج‏1 108 باب 4 : الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أُمَیَّةَ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ ابْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمْ یُعْبَدِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَیْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا یَكُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ یَسْتَكْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَ یَسْتَقِلُّ كَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ وَ لَا یَتَبَرَّمُ بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ قِبَلَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ الْعِزِّ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنَى نَصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ لَا یَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا رَأَى مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِیَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا لَقِیَ الَّذِی هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى خَیْرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ وَ عَسَى أَنْ یُخْتَمَ لَهُ بِخَیْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِه‏

خداى تواناى بزرگ بچیزى بهتر از عقل عبادت و بندگى نشده، و مؤمن و گرویده بخدا و رسول عاقل نیست تا اینكه ده خصلت و خوى در او گرد آید: (1) خیر و نیكى از او را امیدوارند، و (2) شرّ و بدى از او را ایمن و آسوده‏اند، و (3) خیر و نیكى اندك را از جز خود بسیار شمارد، و (4) خیر و نیكى بسیار را از خویش اندك داند، و (5) از طلب و درخواست علم و دانش تا زنده است خسته نشده و بستوه نمیآید، و (6) از درخواست‏كنندگان حوائج و خواسته‏هاى پیش او دلتنگ نمیگردد، و (7) تواضع و فروتنى پیش او دوستدارتر است از تكبّر و سركشى، و (8) فقر و ندارى پیش او دوستدارتر است از غنى و دارائى، و (9) نصیب و بهره او از دنیا قوت و چیزى است كه انسان آن را میخورد و زنده میماند، و (10) كسى را نمى‏بیند جز آنكه میگوید: او از من بهتر و پرهیزكارتر است. جز این نیست كه   مردم دو مرد (دو كس) اند: مردى (كسى) كه او بهتر و پرهیزكارتر از او است، و مرد (كس) دیگر كه او بدتر و پستتر از او است، پس هر گاه ببیند كسى را كه از او بهتر و پرهیزكارتر است براى او فروتنى كند تا به وى ملحق شده و بپیوندد (بروش او رفتار كند تا مانند او شود) و اگر دیدار كند كسى را كه او بدتر و پستتر از او است میگوید: امید است بهترى این مرد در باطن و نهان باشد، و بدیش ظاهر و آشكار، و امید است خاتمه و پایان او بخیر و خوبى گردد، پس چون چنین كرد بالا و برتر است بزرگوارى او، و سیّد و مهتر مردم زمان و روزگار خویش میباشد.

خلاصه جلسه سی ام


آخرین جستجو ها

propanater لوله بازکنی,رفع گرفتگی لوله بانک من خستم خسته Bette's style chardtholude فایل صوتی امادگی ازمون وکالت - منابع وکالت - منابع قضاوت - منابع سردفتری اسناد رسمی عاشقانه های من و خدا murmerepa nearjostpentra